سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق


94/3/25 ::  7:46 عصر

نویسنده : مهدی شیری زاده

86/11/30 ::  7:38 عصر

بیوگرافی داریـــوش

بدون شک داریوش پدیده‌ای درتاریخ موسیقی ایران است، ترانه‌های داریوش از خواسته‌ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته. داریوش افسانه است. او یکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره می‌درخشد. ترانه‌های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است، مردمانی سختی کشیده و دوستدار آزادی. او با بیانی ژرف و بدور از اغراق به بیان احساسات ایرانیان می‌پردازد. موسیقی او همانند شعراش دارای نظم است، احساسات ژرف و عمیق، از اینرو ترانه‌های داریوشدرقلب مردم جای دارد . داریوش در 15 بهمن سال 1329 خورشیدی درتهران بدنیا آمد. اوسالهای اولیه عمر خود را در میانه، کرج و کردستان سپری کرد. استعداد خدادادی او در 9 سالگی و در زمانی که برای اولین بار برروی صحنه سن مدرسه قرار گرفت آشکار شد و در 20 سالگی توسط حسن خیاط باشی از تلوزیون ایران به مردم معرفی شد و با ترانه افسانه و جاوید « بمن نگو دوست دارم » درقلب مردم جای گرفت.اوبا پیدایش عصر بی همتای سبک نوین موسیقی ایران همدوره بود . داریوش هرگز با عقاید تحمیلی به اجتماع خود سازگار نبود، ترانه‌های او حاصل اشعار و موسیقی انسانهایی وارسته چون شاملو، نادرپور، جنتی عطایی، قنبری و بیات است. این موضوع سبب گشت تا ترانه‌های او در رابطه با عشق، صلح، آزادی و عدالت سروده شوند. پس از انقلاب دیگر عرصه‌ای برای داریوش و هنرش نبود ازاینرو وی از سرزمین مادری خود کوچ کرد . کارهای او شامل بیش از 200 ترانه در 25 آلبوم است. داریوش کنسرتهای بیشماری را در تالارهای بزرگ جهان چون  Notably Wembley (لندن)، Carnegie Hall (نیویورک)، Kennedy Center (واشنگتن دی‌سی)، Koncertos (استکهلم)، Greek Theater (لس آنجلس) و Universal Amphitheater (لس آنجلس)به اجرا درآورده است . داریوش در هنر عکاسی نیز صاحب سبک است، همچنین در دو فیلم سینمایی «یاران» و «فریاد زیرآب» نیز ایفای نقش نموده. ترانه‌ها و پیامهای داریوش بسیار جلوتر از تفکرات عصر اوست .
حتی جهان
عرب نیز با سبک غنی داریوش آشناست و ترانه‌های او را پذیرفته است، در فستیوال موسیقی، فیلم ورسانه‌های تصویری که چندی پیش در بحرین برگذار شد داریوش بعنوان نماینده سبک معاصر و منحصر بفرد موسیقی ایران این سبک را به جهان معرفی کرد و برنده بالاترین نشان صلح گشت. وی در مراسم اختتامیه این جشنواره ندای آزادی را بخصوص برای سرزمین مادری خود ایران، سرداد .

 


نویسنده : مهدی شیری زاده

86/11/17 ::  6:23 عصر

یا حق

"تقدیم شد به سهراب سپهری"

نام شعر:”ساده باشیم"

نبایدبدبود

خوبم

می سازم بادنیا

اای-نفسی هست

خوب یابد

میگذرانم روزگار

...

شاید

دنیارا

نبایداندیشید

فرداچه خواهدشد

...

بیاییدساده باشیم

بیاییدگاه گداری زیرسایهءسپهربنشینیم

ونان وپنیرک بخوریم

...

دردودل کردن را

فراموش کنیم

اگردردی هست

...

بیایید

لبخندبزنیم

قبل ازسلام

سلام کنیم

...

بیایید

ازنگاه هم

فرارنکنیم

ازهم

ازترس عاشق شدن

وباورکنیم

که عشق حادثه ست

وحادثه راگریزی نیست

...

سخت نگیریم

دنیـــــــا را

فقط دوهجابدانیم

میان دوهجایش نفسی تازه کنیم

وبعدبگوییم

یــــــا

علی

...

وهیچوقت

نان خالی نخوریم

بمالیم به نان

گاهی عشق

بوی ریحان می دهد

...

وبدانیم

قدرمادررا

هیچ کس نمیداند

...

وباورکنیم که عشق حادثه ست

وحادثه راگریزی نیست.

...

mehdi
نویسنده : مهدی شیری زاده

86/11/17 ::  6:21 عصر

ا حق

مدتهاست شعر نگفته ام

می دانی چرا؟

آخر ــ

واژه ها از نوک قلمم سرریز می شوند و

من جا می مانم در همان لغت اول.

تا می نویسم تولد

به مرگ می رسم

و روی کاغذ سفید پر از لکه های چای و خاکستر سیگار

جز همین دو کلام ، چیزی نمی یابم.

واژه هایم از ثانیه ها تندتر می دوند

و من با ذهن کورم ، نمی شنوم واژه ها را

و نمی فهمم تفاوت تیک تیک ثانیه ها و جیک جیک واژه ها را.

گاهی "ت" تولد را ننوشته ، مرگ می آید.

و شعرم می شود تمرگ ــ

نامفهوم است.

نمیدانم یک حرف "ب" از کدام واژه جا مانده نوک قلمم

می گذارمش اول شعرم

وفریاد میزنم

بتمرگ.
نویسنده : مهدی شیری زاده

86/11/17 ::  6:20 عصر

تقدیم شد به خواهر خوبم خانم یاسی

یا حق

تنها

در این برهوت گرفتار شده ام؛

حتی خدا هم

مرا به امان خدا رها کرده.

من طفلی

در این آشفته بازاری که گم گشته ام

به دنبال دست مادرم که از دستم رها شده میگردم؛

بی خبر از اینکه

من از هیچ مادری زاده نشده ام.

سرگردانتر از گل قاصدکم

ذره ای غبارم،اسیر گردباد.

به دنبال سپیدار سر به فلک کشیده ای میگردم که هیچگاه کاشته نشده.

آنقدر بدبخت و تنها رها شده ام

که حتی بادی نمی وزد

تا قصهء پریشان حالیم را برایش بگویم.

آه

آه

ای کاش من یک سیگار بودم-

وای که چقدر به این سیگار خوشبخت حسودیم میشود.

خستگی هایم آنقدر روی هم تلمبار شده

که دیگر از رمق افتاده ام؛

تا مغز استخوانم خسته شده.

آنقدر تهی دستم

که حتی هیچ هم در دستانم جا ندارد؛

این بار تهی دستیم

آنقدر سنگین است،

که گرده ام تحمل کشیدنش را ندارد؛

آنقدر تهی دستم-

آنقدر زیاد تهی دستم؛

کاش کسی بود

تا این همه تهی دستی را

با او قسمت می کردم.

افسوس؛

خدا هم

مرا به امان خدا رها کرده
نویسنده : مهدی شیری زاده

   1   2   3   4      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
29697


:: بازدید امروز :: 
1


:: بازدید دیروز :: 
5


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق

:: دوستان من ::

جوک

:: لوگوی دوستان من ::


:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

شعر